سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حقیقت شیرین
گشاده رویی، دامِ دوستی است . [امام علی علیه السلام]
 
 

به مناسبت برگزاری نماز جمعه به امامت رهبر عزیزم خامنه ای (دامة برکاته) و به امید حضوری بی سابقه از مردم فهیم ایران برای کور کردن چشم منافقان روزگار و حامیان بیگانه آنان...

 

دیشب این طبع، بی‌قرار شما / خواست عرض ارادتی بکند
دست کم از دل شکسته‌تان / واژه‌هایم عیادتی بکند

***

چشم بد دور، عمرتان بسیار / کس نبیند ملالتان آقا!
ما نمردیم خون دل بخوری / تخت باشد خیالتان آقا!

***

چیست روباه در مصاف شیر؟! / چه نیازی به امر یا گفته؟!
تو فقط ابرویی به هم آور / می‌شود خواب دشمن آشفته

***

هست خاموشی‌ات پر از فریاد / در تو آرامشی است طوفانی
«الذی انزل السکینه» تو را / کرده سرشار از فراوانی

***

واژه‌ها از لبت تراویدند / پرصلابت، پرعاطفه ، پرشور
آفریدند در دل مردم / عزت، آمادگی ،حماسه ،حضور

***

این حماسه همه ز یمن تو بود / گرچه از آن مردمش خواندی
رهبرا! تا ابد ولی محبوب / در دل عاشقان خود ماندی

***

سهم دلدادگان تو سلوی / قسمت دشمنان تو سجیل
رهبری نیست در جهان جز تو / که ز امت چنین کند تجلیل

***

نسل سوم چو نسل اول هست / با شعف با شعور با باور
جاری است انقلاب چون کوثر / هان! «فصل لربک وانحر»

***

گرچه در باغ سینه‌ات داری / لطف‌ها، مهرها، محبت‌ها
گفتی اما نمی‌روی چو حسین / تا ابد زیر بار بدعت‌ها!

***

ناگهان در نماز جمعه شهر / عطر محراب جمکران گل کرد
بغض تو تا شکست بر لب‌ها / ذکر یا صاحب الزمان(عج) گل کرد

***

جان ایران! چه شد که جانت را / جان ناقابلی گمان کردی؟!
آبروی همه مسلمانان / اشک ما را چرا درآوردی؟!

***

جسم تو کامل است، ناقص نیست / می‌دهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد... / رحم الله عمی العباس!


احسان عظیمیان ::: جمعه 88/6/20::: ساعت 1:50 صبح
 

به مناسبت اینکه نماز جمعه این هفته به امامت رهبر عزیز و معظم انقلاب برپا می شود ، شعر قشنگی را که از یکی از دوستان شنیدم ، بی اجازه (!) نقل می کنم:

 

جان جانان چه شد که جانت را
جان ناقابلی گمان کردی.
مایه ی آبروی همه مسلمانان
اشک مارا چرا درآوردی.

 

شعر از دوست عزیز: کرانه آسمان

آدرس وبلاگ شخصی: http://2000sal.persianblog.ir


احسان عظیمیان ::: پنج شنبه 88/6/19::: ساعت 1:17 صبح
 

«خاطرات یک سرباز نیروی هوایی...»

ساعت حدود 2 شبه.

جناب تیمسار سراسیمه به سراغ من اومد و گفت : «پاشو بابا سریع ماشینو روشن کن بریم نیرو گاه»

من راننده اش بودم.

چند لحظه بعد صدای غرش موتور تویوتا به سر و صداهای قبلی اضافه میشه.

 

امشب چه خبره؟

صدای توپ ضد هوایی از طرف نیروگاه بوشهر به گوش می رسه و شهر رو می لرزونه...

خدایا! یعنی اسرائیل حمله کرده؟ یا شاید هم آمریکا...

خدا نکنه... اگه اینجوری باشه که تا چند لحظه ی دیگه چیزی به اسم زندگی در بوشهر باقی نمی مونه...

 

به سرعت از محوطه ی نظامی خارج می شیم و به نزدیک نیروگاه می رسیم.

 

تیمسار مدام فریاد می زنه : «سریع تر ... سریع تر...»

انگار تویوتا هم از تکرار حادثه ی «هیروشیما» به وحشت افتاده.

هیچ  وقت با ماشین نظام به این سرعت رانندگی نکرده بودم.

 

تو آسمون نیمه ابری بوشهر می شه رد شلیک گلوله های توپ ضد و هوایی و محل انفجارشون رو دید.

خدایا چه شب وحشتناکی...

نزدیک در نیروگاه چند نفر که لباس های «ضد تشعشعات هسته ای » پوشیدن، با اسلحه جلوی ماشین می پرن و ایست می کشن.

پام رو که از رو پدال گاز بر میدارم تا ترمز کنم ، تازه می فهمم چقدر بدنم داره می لرزه.

تیمسار کارت شناسایی نشون میده و به سرعت میریم داخل...

 

از یک طرف توپ ضد هوایی با صدای ترس آوری داره شلیک می کنه و همه شهر رو می لرزونه. به توپچی فرمان «آتش به اختیار» ابلاغ شده...

از طرف دیگه موشک های «هاگ» همزمان با رادار روی زمین دارن می چرخن...

موشک های «S200» رو هم روشن شدن و آماده ی شلیک هستند...

 

مطمئن هستم که الآن همه ی اهل شهر بیدارن و دارن رد شلیک توپ رو دنبال می کنن. شاید هم دارن برای دیدن هواپیمای آمریکایی یا اسرائیلی چشم چشم میکنن...

 

دارم با نگاه دنبال یه جای امن می گردم که اگه درگیری شد پناه بگیرم ، اما هیچ جا رو پیدا نمی کنم...

دیگه نمی تونم روی زانوهام بایستم. میدونم اگه قدم بردارم حتماً می افتم.

ناگهان شلیک ها قطع می شه و صدای توپچی بلند میشه...

یعنی چی شده؟ اولین فکری که به ذهنم می رسه اینه که شاید تک تیر اندازهای دشمن بهش شلیک کرده باشن...

اما نه ، مثل اینکه توپ گیر کرده و واسه همینه که توپچی بد و بیراه میگه.

 

صدای فریاد های تیمسار رو می شنوم که تو بیسیم می گه : S200بزنید... ، S200بزنید...

یکی از فکر هایی که تو اون لحظه به ذهن می رسه اینه که با ماشین فرار کنی... اما به هزار و یک دلیل هیچ وقت این فکر عملی نمیشه.

 

پیش خودم فکر می کنم حتماً الآن شهر ما رو زدن و خانواده ام دارن با وسایل ضروری ازشهر فرار می کنن؛

این فکرها بیشتر از خیال مرگ ترس آوره...

 

 صدای بیسیم ها تو سر آدم می پیچه.

خبرهای جدید بیشتر از قبلی ها آدمو می ترسونن.

تو هوای مه گرفته نمی شه هواپیمای دشمن رو دید ؛ اما از اطاق رادار مرتباً مختصاتش رو اعلام می کنن..

گاهی از گوشه ای از آسمون صدای موتور جت لعنتی تمام تنم رو می لرزونه... هر بار از یک طرف...

 

آخرین اخبار بیسیم: چند فروند از جنگنده های نیروی هوایی از روی باند بوشهر دارن بلند می شن.

ترسم اونقدر زیاد میشه که هیچ کدوم از فکرامو نمی تونم تموم کنم... تو ذهنم هزار تا خیال نیمه کاره وجود داره...

یادم میاد که سر شب داشتم به برادرام حسودی می کردم که الآن زیر کولر گرفتن خوابیدن و از صدای کمپرسور کولر لذت می برن... ولی شاید الآن دیگه برادری نداشته باشم...

 

صدای جنگنده های ایرانی رو می شنوم که بلند می شن ؛ خبر می رسه هواپیمای دشمن داره از آسمون ایران فرار می کنه...

ایرانی ها دشمن رو تا پشت مرز تعقیب می کنن...

 

ولی خونوادم الآن کجا هستن؟ یعنی راستی راستی جنگ شده؟

 

بعد از چند ساعت که از نیروگاه خارج شدیم اولین کاری که کردم این بود که یک تلفن گیر بیارم...

فواً با خونه تماس گرفتم...

برادرم گوشی رو برداشت و با صدای خواب آلود شروع به شوخی کرد... خدا رو شکر...

 

فردای اون شب کذایی تیمسار برام تعریف کرد:

- یک هواپیمای آمریکایی اومده بود بالای نیروگاه...

- اما چرا؟

- اینجوری می خوان ایران رو تهدید کنن تا سر مسئله ی هسته ای یک قدم به عقب بشینه...

- آخه چرا؟

- بیشتر به خاطر شلوغی های تهرانه که آمرکایی ها هار شدن... دارن ایران رو تهدید می کنن که کوتاه بیاد... باید ایران به منافع اونا بیشتر فکر کنه... و منافع غربیا رو کسایی تضمین می کنن که من سالها طرفدارشون بودم... «اصلاح طلبان»...

 

یعنی بازم فردا بیانیه صادر می شه؟

یعنی بازم فردا تو تهران در گیری می شه؟

یعنی بازم فردا آمریکا ایران رو تهدید می کنه که از آشوب ها حمایت کنه؟

یعنی بازم فردا کسی سعی می کنه پادگان های نظامی تهران رو تسخیر کنه؟

 

آمریکایی ها عجب سیاستی دارن... تهدید از طرف آمریکا در جنوب ، تهدید از طرف موسوی و اصلاح طلبان در تهران...

من به نمایندگی از تمام مردم جنوب و مخصوصاً مردم بوشهر از موسوی و خاتمی و همه ی کسانی که خودم یه زمانی طرفدارشون بودم به خدا شکایت می کنم...

 

اللهم عجل لولیک الفرج و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه.

آمین یا رب العالمین


احسان عظیمیان ::: چهارشنبه 88/6/18::: ساعت 11:1 عصر
 

کیهان :در پی افشای نقش برخی سران جمع روحانیون در تدارک آشوب های خیابانی و معارضه با نظام، این گروه شیوه فرار به جلو را در پیش گرفت و ادعا کرد از سپاه و کیهان شکایت می کند.
مجید انصاری در گفت وگو با روزنامه زنجیره ای حیات نو- روزنامه ای که بی نصیب از حاتم بخشی های شهرام جزایری نبوده- گفت: مجمع با کسی شوخی ندارد و موضوع شکایت بسیار جدی است. قوه قضائیه هم باید به طور جدی به این شکایت رسیدگی کند و جلوی این تفرقه انگیزی ها و تهمت ها را بگیرد. در حال حاضر هم وکیل گرفته و در حال تنظیم شکایتی هستیم.
گفتنی است برخی عناصر مجمع در نشست ها و سخنرانی های خود از چند ماه قبل از انتخابات، نقش ویژه ای در القای تقلب و ایجاد بدگمانی در افکار عمومی نسبت به نظام ایفا کردند و شماری از آنها از طریق کمیته هایی نظیر صیانت از آراء مقابله با تقلب، عملاً در پروژه های عملیاتی شده از سوی سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و اسرائیل به ایفای نقش پرداختند و پس از انتخابات نیز با دعوت به اغتشاش تلاش کردند انتخاب 5/24 میلیون نفری ملت را بی اثر سازند.
اظهارات برخی بازداشت شدگان از عمق نفاق و خیانت چند تن از سران مجمع روحانیون و تقلیل جایگاه این مجمع در حد گروهکی ضد انقلاب خبر می دهد و طبیعی ترین انتظار این است که چهره های وفادار به نظام و انقلاب در مجمع یاد شده از مواضع مذکور اظهار برائت کنند. البته دادگاه هم فرصت مناسبی برای برداشتن نقاب از چهره عناصر مذبذب است هر چند که جای مدعی و متهم عوض شده باشد و متهمان دست پیش گرفته باشند.

 

به نقل از «جهان نیوز»


احسان عظیمیان ::: چهارشنبه 88/6/18::: ساعت 10:1 عصر
 

من بی‌دست، بی‌پا، زبان، گاهی چشم
و به گمان آنها حتی شعور
در دورافتاده‌ترین اتاق بداخلاق‌ترین بیمارستان
وظیفه حفاظت از مرزهایی را دارم
که تمام روزنامه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی
حتی رفقای دیروزم - قربتاً الی‌الله -
با تلاش تحسین‌برانگیز
سرگرم تجاوز به آنند.
جالب آنکه در مراسم آغاز هر تجاوزی
با نخاع قطع شده‌‌ام
باید در صف اول باشم
و همیشه باید باشم
چون تریبون، گلدان و صندلی
باشم تا رسیدن نمایندگان بانک‌ها
سپس وظیفه دارم فوراً به اتاقم برگردم.

توضیح: محمدحسین جعفریان در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری شعری را خواند که رهبر معظم انقلاب فرمودند: بدهید این شعر را خوش‌نویسی کنند و بدهید به بنیاد جانبازان و ایثارگران، آن‌جا آویزان کنند. آنچه خواندید قسمتی از این شعر بود...


احسان عظیمیان ::: چهارشنبه 88/6/18::: ساعت 9:51 عصر
   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 20
بازدید کل : 192188
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
حقیقت شیرین
احسان عظیمیان
امام علی (علیه السلام) فرمودند: برخی از پیروان دجال در آن روزگار (آخر الزمان) چیزی سبز بر سر و دوش دارند. (بحار الانوار-ج13 -ص965)
.:: پیوند های روزانه ::.
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
حقیقت شیرین
.:: لینک دوستان ::.
بازتاب برنا
فصل انتظار
آرمان نوین
خبر روز
کلام و فلسفه
کلام و فلسفه
xXx رنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
یزد بلاگ
اصل 110
بر و بچه های ارزشی
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
شاهد
هوای بارانی
سلام
صیانت ار آرمان های امام خمینی (ره)
دانشجوی پزشکی حق جو
احمدی نژاد ، مرد خدا
تو میتونی !! اخبار روز جنبش سبز دانلود سرگرمی عکس کلیپ آهنگ
پایگاه خبری جنگ احزاب
لبیک یا مهدی ،یا خامنه ای
کانون ترک خود ارضایی!
کانون فرهنگی هنری پویا اندیش
به عشق دکتر
22 خرداد 88
دل نوشته هایی از سیاست
قلمکده
25 ملیون رأی
تحلیل های داغ مذهبی
احمدی نژاد رو عشقه...
دنیا دست کیه؟
جهاد مجازی
یادداشت های یک پابرهنه
قالب های پارسی بلاگ
پارادوکس سبز
صاحبدلان
ورود بی منطق ممنوع
آهنگ زندگی
راه عشق
صنعت نفت آبادان
احمدی نژاد و عدالت محوری
شیار عشق
*** یا امام رئوف ***
انتهای دوست داشتن
آقای رئیس جمهور! به نگاهم خوش آمدی
ظهور بسیار نزدیک است
عاشق رهبر
سید احسان
پرستوی مهاجر
آیات آسمانی
توصیف خردجال
ذهن زیبا
عسل بانو
پشت پرده تمام مسائل سیاسی
پاسخ به شبهات کودتاچیان سبز ها
تایپ نوشته های یک زمینی!
در سایه سار عشق
فرزند شهید
بیا مهدی شب هجران سحر کن
صدای دوست
ملک مهدی سلام الله علیه
تا زنده ایم رزمنده ایم
آرمان انتظار
یا زهرا (سلام الله تعالی علیها)
کلیپ های موبایل مبارز
حجت الاسلام سرانجام
چشمان سبز
سه چرخه
چرا سبز؟
آلما
صبح دیگری در راه است...
ولایت
کم حرفی
دزدگیر 88
گل گیسو
فقط ایران ، فقط سید علی خامنه ای
اتهام
ایران سرسبز
از رنجی که می بریم
وبلاگ نگرانی (خبرنگار دیجیتال)
مضرات علمی خود ارضایی
گلچین اخبار و مطالب سیاسی
مبین
از سبزه تا علف هرز
منادی
.:: لوگوی دوستان::.


.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
مرکز نشر فرهنگ شهادت
مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
مرکز نشر فرهنگ شهادت